یک نفس تا خدا
.:: Your Adversing Here ::.
 

نترس .... بیا با هم بگذریم ...

از جاده های خاکستر بگذر

نترس از گرد باد دیوانه

که تورادر خود می چرخاند.

بیرون این گرد باد و خاکستر

هنوز

هستند دشتهایی که نام تورا جشن می گیرند

و شوریدگانی که برای هر لبخند شعرت

چراغی روشن میکنند

بیا

سایه ات را بر من نیز بیافکن

هم قدم شویم

بیا هرچه سخت

هرچه ناامید و تنگ

هرچه کم

هر چه حتی به تصور بی حاصل

بیا

با هم

بگذریم

javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: چهار شنبه 26 مهر 1391برچسب:نامید,دشت,شعر,ناب,زیبا,تصور,سخت,تنگ,سایه,دشت,خاکستر,جشن,لبخند,دیوانه,
  • قلب گوشه ندارد



    از خورشید می گریزم

    و به دنبال تو می گردم

    تا در خیال

    به خلوت شب های تو برسم

    ...

    می خواهم در گوشه ی قلب ات

    یک کُنج رنگی

    فقط برای من باشد !

    اما نه خاکستری ،

    بگذار قرمز باشم !

    در یک دشت سبز

    زیر آسمانی که آبی ِ آبی است

    و کلبه ای

    که هیچکس بجز تو

    راه به آنجا ندارد .

    ...
    پروانه ای پشت پنجره بال می زند !

    و یادم می آورد

    که قلب گوشه ندارد .

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: چهار شنبه 26 مهر 1391برچسب:دشت,اسمان,گوشه,قلب,خاکستری,خلوت,قرمز,کلبه,پروانه,پنجره,گوشه,هیچکس,دشت,سبز,خورشید,,
  • فال نیک

    خالی بودنت را به فال نیک می گیرم
    میدانی چرا ؟
    میدانم اکنون خالی از هر چیز
    دلت را می توانم تصاحب کنم
    و ثانیه ثانیه اش را
    از عشقی ناب پر کنم
    درش را ببندم
    قفلش کنم
    و کلیدش را ته چاهی اندازم
    تا دست کسی به آن نرسد
    می توانم چشمانت را ببوسم
    تا اولین و آخرین بو.سه ای باشد که در خاطرت می ماند
    و برایت در دشت وسیع دلم پایکوبی کنم
    برق.صم
    گلها را برایت بچینم
    و....
    میدانی چقدر زیباست وقتی که
    همه اینها برایت اولی باشد ؟
    من پُـــــــــــــــــرَت می کنم از احساس
    از عشق
    از مهربانی
    از خلوص
    کافی است مرا یکبار .
    تنها یکبار
    در آغو.ش.ت بگیری

    javahermarket

    گزیده ای از قصیده ی آبی خاکستری سیاه

    چه شبی بود و چه فرخنده شبی
    آن شب دور که چون خواب خوش از دیده پرید
    کودک قلب من این قصه ی شاد
    از لبان تو شنید

    زندگی رویا نیست
    زندگی زیبایی ست
    می توان
    بر درختی تهی از بار ، زدن پیوندی
    می توان در دل این مزرعه ی خشک و تهی بذری ریخت
    می توان
    از میان فاصله ها را برداشت
    دل من با دل تو
    هر دو بیزار از این فاصله هاست
    قصه ی شیرینی ست
    کودک چشم من از قصه ی تو می خوابد
    قصه ی نغز تو از غصه تهی ست
    باز هم قصه بگو
    تا به آرامش دل
    سر به دامان تو بگذارم و در خواب روم
    گل به گل ، سنگ به سنگ این دشت
    یادگاران تو اند
    رفته ای اینک و هر سبزه و سنگ
    در تمام در و دشت
    سوکواران تو اند
    در دلم آرزوی آمدنت می میرد
    رفته ای اینک ، اما ایا
    باز برمی گردی ؟
    چه تمنای محالی دارم
    خنده ام می گیرد

    (شعر از شادروان حمید مصدق)

    javahermarket

    صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 154 صفحه بعد


    narvan1285

    نارون

    narvan1285

    http://narvan1285.loxblog.ir

    یک نفس تا خدا

    نترس .... بیا با هم بگذریم ...

    یک نفس تا خدا

    ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد دنیا چو هست برگذر این نیز بگذرد

    یک نفس تا خدا